نه امام(ره) را شناختند نه مصباح را
نه امام(ره) را شناختند نه مصباح را
عبدالله چینیچیان
اخیراً آقای محتشمی طبق معمول سنوات گذشته، فرصت را برای هتاکی به آیةالله مصباح یزدی مناسب دیده و سخنانی ایراد نموده است که انصافاً حتی بهایی برای پاسخگویی ندارد! چرا که نه نقد است و نه تحلیل و نه نظریه! بلکه فقط هتاکی است و اساساً هتاکی پاسخی ندارد. اما چون گاهی در هتاکی از دین مبین اسلام، تاریخ زندگی معصومین (ع)، امام راحل (ره) و انقلاب اسلامی هزینه میشود، درد دردمندان، جانسوزتر میشود؛ به ویژه در این ایّام به سیدةالنساء العالمین علیهاالسلام تأسی مینمایند که پس از غصب ولایت و فدک به بهانهی «مردم سالاری» توسط شیفتگان حکومت و بندگان قدرت، به مسجد رفتند و فرمودند: «...چه کنم که دلی پُر خون دارم. از این رو باز داشتن زبان شکایت از طاقتم بیرون است! اندوهی که در سینهام موج میزند، بیرون ریختم، تا با شما اتمام حجّت کنم و عذری برای کسی باقی نماند».
بیان اینگونه مطالب بغضآلود از ایشان دور از ذهن و انتظار نیست. از قدیم گفتهاند کسی که برای مطرح کردن خود، از خودش چیزی ندارد، یا خود را به یک بزرگی میچسباند و یا به یک بزرگی حمله میکند، تا از ناحیه آن بزرگ مطرح شود! البته آدمهای زرنگ هر دو کار را میکنند، هم خود را به یک بزرگی مثل امام(ره) میچسبانند و هم به بزرگان دیگر حمله میکنند، تا شاید بیشتر مطرح شوند و عقلا نیز خود را به الله اکبر و خداوند متعال و آن چه او بزرگ دانسته، چون رسول اعظم (ص)، اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، قرآن کریم، اسلام، ولایت، شریعت، و تقوا میچسبانند و اصلاً جز آنها را هم بزرگ نمیدانند و با شرک و کفر و معصیت و بیتقوایی دشمنی میکنند.
چقدر دردناک است که شاهدیم این روزها (بیشتر از گذشته) امثال آقای محتشمی برای رنگ و جلا بخشیدن به مواضع خود، از امام(ره) خرج میکنند و حوادث صدر اسلام را یادآور میشوند! چنانچه گویا در زمان امام(ره) هیچ کسی جز آنان و امام در این مملکت وجود نداشته و سخنان امام را نشنیده است و راه و رسم او را نشناخته است(؟!) و دردناکتر آن که با خرج کردن از تاریخ صدر اسلام -به ویژه معصومین علیهمالسلام- آن وقایع را نیز تحریف میکنند! به راستی این «صحابه» چه اهدافی را دنبال میکنند؟!
خوب است که آقای محتشمی و هم سنگرانش (ایشان در آن مقام نیستند که بگویم محتشمیون، چرا که خودشان دنبالهرو هستند) بدانند که مردم مسلمان ما نه غدیرخم را فراموش کردهاند و نه سقیفه را، همچنان که نه دوران بیماری امام و جلسات پیاپی برای انتخاب رهبر بعدی را فراموش کردهاند و نه وقایع پس از رحلت امام را.
مردم ما، خوب به یاد دارند که پیامبر اعظم (ص) در بستر احتضار فرمودند قلم و کاغذ بیاورید تا بنویسم و آن که بر بسترش میگریست، ولی اهداف دیگری در سر داشت و منتظر بود، گفت تب دارد و هذیان میگوید! هم چنان که به یاد دارند وقتی حضرت امام در بستر بود، عدهای میگفتند که دیگر پیر و سالخورده شده است و مگر یک انسان تا چند سالگی میتواند رهبری کند؟ در ضمن نامههای منتظری به امام(ره) را هم به یاد دارند و به خوبی میدانند که چه کسانی خون به دل امام کردند و در زمان امام و پس از او نیز جلسات آشکار و مخفی خود با منتظری را ادامه دادند!
خوب است آقای محتشمی هم معارف اسلامی و تاریخ اسلام را بیشتر مطالعه نماید و هم انقلاب و این مردم را بیشتر بشناسد. تاریخ اسلام در خاطر این مردم به خوبی نقش بسته است و با آن زندگی میکنند. به یاد دارند که پیامبر اکرم (ص) صحابه و شاگردانی چون طلحه و زبیر هم داشت. شمشیر زبیر بارها دل پیامبر را شاد کرد. طلحه و زبیر حتی به سرعت برخی از مدعیان یاری و شاگردی امام به محض رحلت ایشان، از ولایت رو برنگرداندند و در ماجرای سقیفه نیز در کنار ولایت قرار گرفتند و در زمان خانهنشینی امیر مؤمنان نیز فعالیت سیاسی گستردهای برای حکومت و زعامت ایشان داشتند (تلاشی که بسیاری از امروزیها نکردند)، اما پس از حکومت حضرت امیر(ع)، فوراً سهم خواستند و چون مقام ولایت سهم مخصوصی به آنها نداد، رو برگرداندند و جنگ جمل را به راه انداختند. جنگ با ولایت و خودیها! عمده اشکال اصحاب سقیفه و زُبیریون به حضرت علی علیهالسلام این بود که یاران قدیم پیامبر را آن گونه که انتظار داشتند، به بازی نمی گیرد و سهم ویژهای به آنها نمیدهد! و میگفتند امثال مالک اشتر و ابوذر کسی نبودند. چرا باید یک زارع استاندار شود و ما به حاشیه رویم؟!
از میان همه بیانات جناب محتشمی، یک جمله درست بود و آن اشاره به رمز و رازهای همزمانی نوزدهمین سالگرد رحلت امام(ره) با شهادت حضرت فاطمةالزهراء علیهاالسلام بود.
کاش ایشان دقت بیشتری به «مردم سالاری» مورد نظرشان بکنند که یکی از همین رمز و رازهاست. لذا به پارهای از سخنان خلیفه اول (ابوبکر) در پاسخ به فاطمه زهراء علیهاالسلام اشاره میکنم که اگر تا کنون مطالعه نکردهاند و یا شرایط و هوای نفس موجب نسیانشان شده است، یاد آوردی شود:
- در توجیه غصب ولایت گفت: «اینک این مسلمانان حَکَم میان من و تو. این قلّادهای که به گردن آویختهام، آنان به گردنم انداختهاند»!
- در توجیه غصب فدک گفت: «...من این کار را به اتفاق تمامی مسلمانان به انجام رساندم و در این کار یک تنه وارد نشدم و بر رأی خود مستبدّانه عمل ننمودم! ...و آن چه تصرّف نمودهام به اتفاق ایشان بوده است».
یعنی با تکیه به «مردم سالاری غیر دینی» هم ولایت را غصب کردم و هم فدک را و چون رأی مردم بوده است، آن را دارای مقبولیت و مشروعیت میدانم!
و پاسخ دخت پیامبر (ص) به ادعای این نوع از مردم سالاری این آیه از قرآن بود که: «أفلا یَتَدَبَّرونَ الْقرآنَ اَم علی قُلُوبٍ أَقْفالُها - آیا در قرآن نمیاندیشند یا بر قلبهایشان قفل زده شده است (تا حرف حق به آنها راه نیابد). یعنی آن چه از مردمسالاری از دیدگاه سقیفهای بیان نمودی، خلاف قرآن است و ناشی از هوای نفس است.
خلاصه اینکه مردم نه فدک را که پشتوانهی مالی ولایت بود، فراموش کرده اند و نه قیل و قال و جنجال و جوّسازی مطبوعات زنجیرهای پس از دوم خرداد، مبنی بر این که چرا باید ارتش، سپاه، صدا و سیما و بنیاد مستضعفان انتصابی باشد.
مردم مسلمان و پیرو امام و در خط رهبری، هم تکیه امام به مردم را به خاطر دارند و هم سخن امام پس از جنجال بنی صدر را که زیاد دم از «من» و «مردم» میزد و مدعی بود که «مردم همه با من هستند» و امام فرمود اگر همه مردم یک طرف باشند و من یک طرف، به راه خودم ادامه میدهم»! و تأکید نمود که مردم به خاطر اسلام با شما هستند و اگر امر واقع شود بین انتخاب من و اسلام، کدام مسلمانی من را انتخاب می کند و اگر امر واقع شود بین شما «بنی صدریون» و رسولالله، کدام مسلمانی شما را انتخاب میکنند.
به این میگویند مردم سالاری دینی، که درک آن بر بسیاری مشکل و قبول آن بر بسیاری دیگر سخت است. شاید آقای محتشمی به رغم سلک روحانی و نسبت ساداتی فراموش کردهاند که در زمان امام حسن مجتبی علیهالسلام اکثریت با معاویه بودند و در کربلا، اکثریت با یزید بودند و به رأی اکثریت، یعنی 30 هزار نفر در مقابل 72 نفر، سر امام حسین (ع) را بریدند! به این هم میگویند مردم سالاری صرف یا همان مردم سالاری غیر دینی. در هر حال لازم است که ایشان و امثالهم بدانند که دورههای مادرسالاری - پدر سالاری - قدرت سالاری - مردم سالاری و...، رو به اضمحلال است و زمینه برای خداسالاری - ولایت سالاری و امام زمان(ع) سالاری مساعد میشود. نکند حتی این قدر هم نمیدانند که نه تنها به هنگام ظهور بسیاری از مردم دنیا (اکثریت) مسلمان نیستند، بلکه حتی بسیاری از علمای به اصطلاح مردم سالار، ایشان را مورد سؤال قرار میدهند که آیا مجوزی بر مشروعیت اعمال خود داری؟! اما چه میشود کرد که الحمد لله آنجا دیگر خبری از اکثریت مردم سالار (به زعم آقایان) نیست و هیچگونه رأی گیری به عمل نمیآید!
اما در خصوص ادعای ایشان مبنی بر «مورد قبول نبودن آیةالله مصباح از ناحیه امام(ره) و یکی دانستن [به قول ایشان] مصباحیون، طالبان و جاهلان صدر اسلام، فقط یک جمله اظهرُ مِنَ الشمس میگویم که بیش از این هم ارزش پاسخ ندارد که ظاهراً ایشان نه امام را شناخته است و نه مباحث آیةالله مصباح یزدی را و نه طالبان را و نه جاهلان صدر اسلام را!
جناب محتشمی آن قدر هیجان زدهی جوّسازیهای خود و دیگران هستند که فراموش کردهاند این شورای نگهبان و نظارت استصوابی در زمان امام وضع شده است و ایشان این فقها را نصب نمودند و بارها بر ضرورت تداوم آن تأکید نمودند و بر مخالفان آن تاختند.
ای کاش در کنار سیاسیکاری، فرصتی هم برای ادامه مطالعات حوزوی و یا دستکم تاریخی قرار میدادید. یا اگر عشق به حکومت و سیاست مجال نمیدهد، حال که گمان دارید فقط خودتان امام و انقلاب را دیده و شناختهاید «مِن دونِ النّاس» نه دیگر مردم، لااقل وصیتنامه امام(ره) را چند بار با دقت مطالعه می کردید تا دوست و دشمن را بشناسید و نگران امریکا، انگلیس، اسرائیل، ستون پنجم و... ضرورت وحدت هم باشند.
در هر حال ایشان بدانند که مردم هم تاریخ صدر اسلام را میدانند و هم ماجراهای منتظری، سید مهدی هاشمی معدوم و ترورهایش را. هم همراهی با مردمسالاریهای بنیصدریسم که منجر به شهادت آیتالله بهشتی، باهنر و رجایی شد را به یاد دارند و هم گروه فرقان و قرائت جدید از قرآن و ترور مطهری را از یاد نبردهاند. همچنین وجه المصالحه قرار دادن جنگ برای قدرت سیاسی و جناحی و جریانی را که خون به دل امام کرد، فراموش نکردهاند!
ایشان مدعی شدند که امضای آیت الله مصباح یزدی پای هیچ یک از بیانیه های آن زمان نیست؟! انصافاً امضای ایشان بیشتر است یا آقای محتشمی؟! مضافاً بر این چون علاقه ای به تاریخ صدر اسلام نشان دادند و تعجب کردند از اینکه تاریخ پس از 1400 سال تکرار می شود، یاد آور می شوم که پای بیانیه غدیرخم حضرت رسول اکرم(ص) را خیلی ها امضا کردند و اولین امضا کنندگان همان اولین غاصبین بودند و حتی تاریخ نشان می دهدکه بسیاری از مریدان شیطان هم از آن سنگ ها بالا رفتند و بیعت کردند و تبریک گفتند. مهم امضا کردن نیست، بلکه مهم پای امضا ایستادن و در خط ولایت باقی ماندن است و به همین خاطر بر دعای ختم به خیری این همه سفارش شده است!
ای کاش اقای محتشمی عملکرد خود را هم مروری کند. معمار انقلاب، امام خمینی (ره)، 10 سال رهبری و زعامت انقلاب را بر عهده داشت و اکنون بیش از 19 سال است که از رحلت ایشان می گذرد و انقلاب اسلامی فراز و نشیب ها بسیاری را طی کرده و خطرات مهلکی را پشت سر گذاشته است، به راستی ایشان که اینهمه بر صحابگی خود تکیه می کنند، بفرمایند که در این 19 سال چه تاجی بر سر مسلمین زده اند؟! از سخنرانی ها و بیانیه های امضا شده ایشان رنگ و بوی حزب بازی، خط بازی، جو سازی، اهانت و هتاکی آشکارتر است یا تحقیقات علمی، موعظه مردم، شناساندن اسلام راستین، مخالفت با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی؟!
تاریخ انقلاب با تاریخ صدر اسلام یک تفاوت اساسی هم دارد و آن این که مردم دیگر فریب «مردم سالاری غیر دینی» را نخوردند و همین جوانانی که امام از آنها یاد کرد و شما در جذبشان میکوشید، اجازه ندادند تا به بهانهی شورا و حمایت عده معدودی غوغاسالار به نام مردم، سقیفهی دیگری بر پا شود و محکم پای ولایت ایستادهاند.
بد نگویید به مهتاب اگر تب دارید
احسان صالحی
«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ» (پس [صالح] از ایشان روى برتافت و گفت اى قوم من به راستى من پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیر شما را خواستم ولى شما [خیرخواهان و نصیحتگران] را دوست نمىدارید.)
با قرائت این آیه شریفه بود که دو سال ارائه سلسله مباحث منسجم پیرامون نظریه سیاسی اسلام در سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه تهران پایان یافت. واعظ این خطبه ها پس از آنکه در اوج شمشیر بستن جریان التقاطی مقابل احکام اسلام و مبانی انقلاب، توانسته بود بخش اعظمی از انگاره های اساسی اسلام در حوزه سیاست را تبیین نماید، ادامه این مباحث پرمشتری یک هفته در میان جمعه تهران را به زمانی دیگر موکول کرد.
جوسازی و تخریب علیه این زبان گویای اسلام آنچنان شدت یافته بود که گوینده پیش از خطبه های نماز جمعه تهران با بمباران جریان سکولار روبرو شده و این جریان وی را مسبب و تئوری پرداز خشونت طلبی، قتل های زنجیره ای، ترورها و... می خواند.
شاید از همین رو بود که رهبر انقلاب با اشاره به این هجمات تأکید کردند: "این هجوم های تبلیغاتی که به شخصیت های برجسته و انسان های والا و با اخلاق برجسته وارد می کنند، اینها همه اش نشان دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزء شخصیت هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مور هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند! حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هرجایی که باشد، آن جا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آن جا را می شناسد و به مقابله اش می آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین جور برخورد کردند."
هتاکی اخیر علی اکبر محتشمی علیه آیت الله مصباح در مقابل حجم فزاینده تخریب های دوره اصلاحات چندان چشمگیر نیست. گو اینکه کینه بدریه و حنینیه جناب محتشمی هراز چندگاهی سرباز می کند و آسمان و ریسمان کذب و هتاکی را بدون بهانه علیه استاد می بافد. آن زمان که محتشمی همپای روزنامه های زنجیره ای ، روزنامه بیان را منتشر می کرد، بسا بیش از آنچه امروز به آیت الله مصباح می تازد، تاخته بود. مدعیات وی نیز آنچنان رنگ باخته و تکراری است که پاسخ آن بارها حتی از سوی برخی همفکران و هم خطان سیاسی اش مانند حجج اسلام دعایی، خسروشاهی، جواد حجتی کرمانی و ... داده شده است.
با این حال، با وجود آنکه شاید برخی دوستداران استاد مصباح پاسخ به شبهات محتشمی را بازی در زمین وی و جدی گرفتن ادعاهای بی مایه او بپندارند اما بر این باورم که این هتاکی، علیرغم میل هتاک، باب خیری است برای شناساندن ابعاد مختلف مبارزاتی، فقهی، علمی و سیاسی شخصیت آیت الله مصباح یزدی؛ امری که البته شاید استاد خود مایل بر آن نباشد چه آنکه در اوج حملات زنجیره ای تأکید کرده بود:
"حالا من باید بیایم، در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کرده ایم! ...مسائل بسیاری بوده که من تا حالا ضرورتی ندیده ام منتشر کنم و الآن هم ضرورتی نمی بینم که برای خوش آمد کسانی تبلیغ از خود کنم و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کرده ام و مردم را به خودم دعوت کرده ام که کسانی مرا تکذیب می کنند؟! آقا! بنده، نه رأی می خواهم تا ریاستی یا وزارتی کنم و نه از کسی می خواهم پشت سر من نماز بخواند و یا سهم امام به من بدهد. بنده از کسی چیزی یا سهمی از حکومت مطالبه نکرده ام. بنده آیه قرآنی می خوانم و می گویم به عنوان کسی که 50 سال ریش در علوم اسلامی سفید کرده ام، وظیفه می دانم بگویم. می خواهید قبول کنید، می خواهید نکنید، حالا عده ای علیه من تبلیغ می کنند و افترا می زنند و دروغ می گویند. من هیچ بنا ندارم که از خودم دفاع کنم، هر چه می خواهند بگویند، شما ببینید حرف من چیست و چه استدلالی دارم..."
سوابق مبارزاتی آیت الله مصباح پیش از انقلاب، مناظره های دیدنی و پیروزمندانه وی به همراه شهید بهشتی با سران گروهک های التقاطی در اوایل انقلاب و روشنگری های کم نظیر او در قبال جریان های انحرافی به ویژه در سالهای حاکمیت جریان متمایل به سکولاریسم، از این منظر باید تبیین و دسته بندی شوند.
اما یقیناً خشم جناب محتشمی و برخی دیگر چون او، معطوف مطلق به موارد فوق نیست. چه آنکه اگر مصباح با تمام این اوصاف دست واحدی بود و در گوشه ای از بلده قم می گفت و می نوشت، پژواکی آنچنان که امروز دارد، نداشت و خواب انحصارطلبان را آشفته نمی کرد. مصباح، شجره طیبه ای است که فروع آن طلاب و شاگردان فاضلی هستند که با خردورزی استاد و به روز کردن تجربه های موفقی مانند تجربه مدرسه حقانی و نقش برجسته فضلای آن در انقلاب اسلامی، مغذی نسل دوم و سوم انقلاب بوده است. کمتر دانش آموز و دانشجو و استاد و طلبه متعهدی است که با دوره های طرح ولایت مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آشنایی نداشته و از خرمن این شجره خوشه نچیده باشد.
شاگردان مؤسسه تحت زعامت آیت الله مصباح، موفق ترین طلاب و فضلا در محیط های آموزشی و دانشگاهی در جذب و اقناع دانشجویان و جوانان می باشند. شهریور ماه 78 در مراسم تابستانی یکی از همین دوره های طرح ولایت در محضر رهبر انقلاب بود که ایشان آن آن تعابیر بلند را در خصوص آیت الله مصباح مطرح و ایشان را پر کننده خلأ علامه طباطبایی و شهید مطهری خواندند. آنچنان که حتی به نظر می رسد با شبکه و نیروسازی استاد مصباح، این شجره در دسترس تر و ماندگارتر خواهد بود و تب بدگویان به مهتاب را تشدید خواهد کرد.