سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرکت شست احمدی نژاد

آن روز- اواخر شهریور 87- جرج بوش در مجمع عمومی سازمان ملل مشغول آخرین سخنرانی خود بود. محمود احمدی نژاد رئیس جمهور اسلامی ایران که در صحن عمومی حضور داشت، در حال گفت وگو با منوچهر متکی وزیر امور خارجه، انگشت شست خود را بر حسب عادت به سمت پایین گرفت و عکاسان و تصویربرداران و خبرنگاران که در سخنان تکراری و ملال آور بوش چیزی نمی یافتند، گویی که سوژه ای را شکار کرده باشند، حرکت دست احمدی نژاد را محور گزارش ها و تحلیل های خود کردند. شست احمدی نژاد به لحاظ خبری و تحلیلی برای آنها ارزش و اعتباری به مراتب بیشتر از تمام سخنان رئیس جمهور آمریکا یافته بود. خلاصه تحلیل ها و تفسیرها درباره حرکت شست(!) رئیس جمهور ایران همان بود که روزنامه انگلیسی تایمز نوشت: «ایران در حالی در میانه میدان ایستاده که کابوی تنها (بوش) آماده خداحافظی است. بوش ایران را متهم به تروریسم و تولید سلاح هسته ای کرد اما این احمدی نژاد بود که پس از ورود به نیویورک، تمامی تیترهای خبری رسانه های آمریکا را به خود اختصاص داد. او در طول سخنرانی بوش لبخند می زد و برای دیگر سران سر تکان می داد و حتی یکبار در گفت وگو با منوچهر متکی وزیر خارجه، شست خود را به سمت پایین گرفت، نشانی که گلادیاتورها برای تمام کردن کار فرد مغلوب به کار می بردند

حرکت احتمالا عادی شست احمدی نژاد برای نگاه کنجکاو دنیا به ویژه رسانه های غربی یک نماد و نشانه و یک سمبل بود، سمبلی از آنچه ایران با آمریکای متکبر کرد و در برابر نگاه های حیرت زده، ترمز ابرقدرت افسارگسیخته 6-5 سال پیش را کشید. داغی که رئیس جمهور ایران به نمایندگی از ملت خود بر دل بوش گذاشت، بزرگتر از آن بود که نهفته بماند. آه از نهاد بوش برخاسته بود که همین پریروز در سخنرانی خود در مرکز بروکینز با تلخکامی تمام گفت «ما قبل از اینکه احمدی نژاد بر سر کار بیاید، داشتیم به نتایج دلگرم کننده ای در خصوص برنامه هسته ای ایران می رسیدیم، چون آنها پذیرفته بودند غنی سازی را متوقف کنند. متاسفانه پس از انتخاب احمدی نژاد، ایران مسیر برعکسی را برگزید و غنی سازی را از سر گرفت... ما در منطقه خاورمیانه امید زیادی به اصلاح طلبان و فعالان حقوق بشر داریم و از اصلاح طلبان، فعالان حقوق بشر و ناراضیان سیاسی در سراسر منطقه حمایت می کنیم و با آنها همراهیم

این جملات حسرت آلود را کسی می گوید که 5 سال پیش، افغانستان و عراق را گویا فتح کرده بود و خیال می کرد ترمز ایران را کشیده و جسارت و جرئت را در این کشور کشته است. او آن روزها از وضع مجلس ایران خبر داشت که جریانی متنفذ در آن حتی دولت همسو (اصلاح طلب) را گوشه رینگ کشیده و فشار می آوردند تا کوتاه بیاید و چرخه فناوری هسته ای را تعطیل کند. بوش می شنید که از پشت تریبون همین مجلس فلان آقای نماینده همصدا با جریان تبلیغاتی- اطلاعاتی غرب می گوید درباره فناوری اتمی 19 سال به دنیا دروغ گفتیم و حال دم خروس بیرون زده است. یا آن یکی آقای نماینده به جای صدای آمریکا می گوید ما که نفت داریم، فناوری اتمی می خواهیم چه کار. و بوش آن روزها را به خاطر می آورد که معاون وزارت خارجه ایران در نامه ای سری، از موضع ضعف خواستار مذاکره شد و طرف آمریکایی از موضع تبختر و تکبر بی اعتنایی کرد. به شیرینی یک رویا بود آن روزها که ناگهان به رنگ کابوس درآمد. احمدی نژاد، ضرب شست ملت ایران بود برای رژیم مستکبر آمریکا. و درست نوشته بودند رسانه های آمریکایی و انگلیسی که اگر بوش با ملت ایران درگیر شود، آنها انگشت خود را در چشم آمریکا فرو خواهند کرد.اکنون حتی انگشت شست احمدی نژاد- اگر هم تصادفی و از سر عادت رو به پایین گرفته شد- برای اهل تحلیل و خبر در غرب معنا پیدا می کرد.

این 5 سال اما به آسانی نگذشت. بودند آدم های نشان شده ای در ایران که در این 5سال مدام افق کشور را تیره و تار و وضعیت مملکت را اورژانسی و فوق العاده و بحرانی نشان دادند و هر لحظه رعب و هراس از حمله آمریکا را به افکار عمومی پمپاژ کردند، یا صدای دشمن بودند یا انسان های کم ظرفیتی که به خاطر عقده های شخصی و محفلی و حزبی، خوشایند دشمن آهنگ شوم یاس و هراس سر دادند. اما آنها را نباید- با همه صداکلفتی و معرکه گیری- حتی اقلیتی در میان ملت ایران دانست. همان روز که اکبر اعتماد رئیس سازمان انرژی اتمی در رژیم گذشته، جوانان ایران اسلامی را به خاطر دستیابی به قله های فناوری اتمی ستود و بسیاری از عناصر مخالف جمهوری اسلامی (مقیم اروپا و آمریکا) اعلام کردند که با همه مخالفت ها، جمهوری اسلامی را به خاطر ایستادگی بر سر حق ملی ستایش می کنند، آمریکایی ها باید می فهمیدند دچار خسران شده و زیان بزرگی کرده اند. آقای البرادعی هم که در این معرکه 5 ساله به عنوان یک شبه داور طرفدار جبهه ناحق عمل کرده امروز با تاسف، همین را به لس آنجلس تایمز می گوید: «حتی یک اینچ هم در مهار و کنترل برنامه اتمی ایران پیشرفت حاصل نشد. من مدت زیادی است که فکر می کنم تلاش 5 ساله آمریکا شکست خورده است. ایران به رغم مجموعه تحریم ها، کماکان به کسب فناوری هسته ای می پردازد و حتی بسیاری از ایرانیان مخالف رژیم به خاطر همین مسئله دور جمهوری اسلامی جمع شده اند

جماعت ورشکسته به تقصیری که به روال 5 سال گذشته وضعیت کشور را بحرانی نشان می دهند و مدعی اند با کنار زدن احمدی نژاد باید دولت نجات تشکیل داد، از نجات چه کسی سخن می گویند؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی؟ نجات خود از ورشکستگی؟ یا هر دو؟! وگرنه احمدی نژاد که برای ملت ایران- حتی برخی مخالفان سابق- نماد عزت و اقتدار و شجاعت و اعتبار ملی است. پاسخ به این پرسش پیچیده نیست: چرا همان عنصر نفوذی در مجلس ششم که در اوج معرکه گیری گروهک منافقین و تبلیغات منفی سنگین غرب علیه برنامه هسته ای ایران ادعا کرد 19سال به دنیا دروغ گفته ایم- و دروغ خود او با گزارش های آژانس عیان شد- در جمع برخی مدعیان اصلاح طلبی در کاشان گفته است «با ریاست جمهوری احمدی نژاد اکیدا مخالفت می کنیم، به هر شکل ممکن. یعنی هر جور بتوانیم یک رأی هم از احمدی نژاد کم کنیم، دریغ نخواهیم کرد»! و نیز نباید شگفت زده شویم از اینکه ببینیم عضو مرکزیت فلان حزب دولت ساخته که زمانی روزنامه تحت نظر وی (شرق) نوشت «ما چون تقوای اتمی نداریم، آمریکا و غرب حق دارند به ما اجازه ندهند از فناوری هسته ای برخوردار باشیم»، حالا به دویچه وله بگوید «ما هرکاری بتوانیم می کنیم تا احمدی نژاد روی کار نماند». براستی این جماعت چه سنخیتی با دولت ورشکسته آقای بوش دارند که به تجانس (هم جنسی) با او رسیده اند؟ مگر نه اینکه السنخیه علت التجانس؟!

مشکل البته شخص احمدی نژاد نیست. او هم می توانست مانند بعضی ها که تحت فشار تبلیغاتی و روانی قرار گرفتند و قافیه را باختند و اگر هم همدل نشدند لااقل منفعل ماندند، همان رویه را پیشه کند تا مغضوب محافل قدرت در غرب و دنباله ها و موتلفان داخلی آنها واقع نشود. مشکل شخص او نیست. مسئله رنج آور برای دشمنان ایران این است که او به شعارهای اصیل انقلاب که گفته می شد تاریخش گذشته و حتی برخی همراهان سابق انقلاب هم تصور می کردند امکان سر دست گرفتن آن شعارها وجود ندارد- باور دارد و با افتخار و ایمان قلبی از آنها دم می زند. او مغضوب دشمنان است، چون انقلاب، رهبری، امام(ره) و ملت ایران مغضوب است و او آماج حمله است برای اینکه دولت وی خط مقدم دفاع از کیان کشور و انقلاب است. و او محبوب ملت- با تمام تنوع سلیقه ها- و مورد حمایت رهبری است، چون به ایمان و اراده ملت ایران شک نکرد و معامله بر سر آن را روا ندانست.

نقد جای خود محترم و محفوظ! می توان و باید عملکرد احمدی نژاد و جزء به جزء دولت او را نقد کرد و اشکالات را متذکر شد و روند امور را اصلاح و تقویت کرد. می توان حتی در عرصه سیاست و انتخابات با او رقابت کرد. اما این نقد لازم یا رقابت مجاز در عرصه سیاست داخلی، نباید بهانه یا پوششی برای تخریب «خط مقدم مقاومت»- ضربه ناجوانمردانه از پشت- شود، چندان که دشمن پس از 5 سال سرگیجه، بدان اهتمام کرده و پروژه ساخته و پرداخته است. این خط مقدم دفاع پیروز- اگر منصف باشیم و در عقده ها و لجاجت ها اسیر نمانیم- سزاوار پشتیبانی است و آنها که به خاطر توقعات برآورده نشده- حتی مشروع- چشم یکسره بر دشمن می بندند و تا مرز دشمنی با دولت پیش می روند، بی تردید در زمین و پروژه دشمن ایفای نقش می کنند.

در این میان یک جمله هم باید برای رئیس جمهور محترم نوشت. سرمایه حمایت ملت و رهبری فرزانه انقلاب، بار مسئولیت رئیس جمهور و دولت را سنگین تر می کند. احمدی نژاد بماهو احمدی نژاد یک مسئولیت دارد و احمدی نژاد مورد اعتماد و حمایت ملت و رهبری، مسئولیتی دوچندان. این سرمایه را به طور مضاعف باید پاس داشت و حرمت نهاد و بر تحمل، سعه صدر، فروتنی، نقدپذیری- به ویژه نقد دلسوزان- بیش از گذشته اهتمام داشت. احمدی نژاد در این معرکه، فرماندهی را می ماند که با وجود درگیری در نبردی سنگین، نباید از سازمان و انسجام جبهه مقاومت غافل بماند، همچنان که از دیگران پذیرفتنی نیست به خاطر اختلاف نظر تاکتیکی یا مثلا به خاطر یک جفت پوتین، در جنگ اهمال کنند یا سر اسلحه را به سوی جبهه خودی رها سازند!

آنچه راهگشاست، همان است که امام خمینی(ره) فرمود و خار چشم دشمن شده؛ پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت شما نرسد. اشاره های مقتدای انقلاب به شهادت تاریخ جایی برای جولان اختلاف سلیقه ها و مجادلات فرصت سوز نمی گذارد.

 

 


تعامل مثبت به روایت بابک داد

تعامل مثبت به روایت کاتب ویژه خاتمی (خبر ویژه)

 

کاتب و خبرنگار ویژه خاتمی در دوران ریاست جمهوری وی از بایکوت شدنش توسط برخی مسئولان وقت به خاطر اعتراض به برخی ریخت و پاش ها خبر می دهد.

بابک داد نویسنده کتاب «صد روز با خاتمی» در سایت خود با مرور خاطرات خویش مربوط به دوران خبرنگاری می نویسد: بعد از انتخابات دوم خرداد و پیروزی خاتمی، گاهگاهی ضعف ها و کاستی ها را در قالب نامه به گوش آقای خاتمی می رساندم. اما به محضی که زبان قلمم «طعم انتقاد یا سؤال» از اصلاحات گرفت، پروسه بایکوت شروع شد! در اولین مسافرتم در تیم همراه رئیس جمهور به استان زادگاه مادرم «لرستان» رفتیم. استانی فوق العاده غنی اما فوق العاده فقیر! بعد از بازگشت از سفر، اولین «سفرنامه» را نوشتم و خیلی اتفاقی، مستقیما به آقای خاتمی تحویلش دادم! بلافاصله از سوی یکی از مسئولان دفترشان بدرستی توبیخ شدم که چرا «سلسله مراتب» را رعایت نکرده ام و گزارش را به دفترشان نداده ام تا لابد سانسور شود! شبیه موارد بعدی که سانسور هم شد!در آن سفرنامه یک صحنه را شرح دادم که درست زیر جایگاه سخنرانی رئیس جمهور خاتمی دیده بودم! هیات همراه و شخصیت ها و کارکنان نهاد ریاست جمهوری، «زیرجایگاه» در حال خوردن انواع شیرینی و میوه و آبمیوه و نوشابه بودند و آنسوی فنس های مستحکم، زنان و کودکان اهل «دورود» زیر آفتاب سوزان، گوش به سخنان خاتمی درباره عدالت و کرامت انسانی سپرده بودند و چشمشان هم به این «بخور بخور» بود!

وی با توصیف تداوم ریخت و پاش ها در سفرهای بعدی می نویسد: گزارش توصیفی من از این وضع، مجوز ورود مرا برای همیشه لغو کرد. برنامه ها و جزئیات را از من پنهان می کردند تا جا بمانم. دیر به برنامه ها می رسیدم اما هنوز زیر جایگاه سخنرانی، پوست های موز و هسته های شلیل و قوطی های نوشابه بر جای بودند. خبرنگار این چیزهای کوچک را دلیل اتفاقات بزرگتر می داند. نگاهش شاید گاهی سمبلیک باشد اما واقعی است. و او می بیند که مردم، چگونه بدبین و دلزده می شوند! چیزی که مسئولان اصلاح طلب(!) متوجه نشدند این حقیقت بود که آن پوست موزها، روزی زیرپایشان خواهد رفت که رفت و اصلاحات را هم عقیم خواهد ساخت و بر زمین خواهد کوفت که کوفت! وی همچنین با بیان این که بهانه بایکوت شدنش از سوی برخی مسئولان مدعی اصلاحات «نداشتن تعامل مثبت»! بود، خبر می دهد: برخی از همین افراد که خیلی اهل «تعامل مثبت» بودند بعدها در پروژه های اقتصادی وسیعی مثل فرودگاه امام خمینی یا صنایع دیگر نشان دادند معنای واقعی «تعامل» یعنی چه؟ بعضی از همان اشخاص هم، امروزه باز شده اند مدافعان آزادی بیان و رنج مردم! چیزی که آنها ندانستند این بود که هر خبرنگاری که بتواند «آب دهان دخترک دورودی» را ببیند، نمی تواند اهل چنین «تعامل مثبتی» بشود و نمی تواند گوشه ای بنشیند و بگوید؛ «ما هیچ؛ ما نگاه


تکمله ای بر نوشته جوانفکر در باره فرمایشات منتجب نیا

 سه شنبه یازدهم تیرماه ، آقای رسول منتجب نیا از سران مجمع روحانیون و قائم مقام حزب اعتماد ملی در مطلبی با عنوان “چند سؤال از رئیس جمهور” به بهانه مبارزه با خرافات و بدعت در دین ، به طرح مسائلی علیه دکتر احمدی نژاد پرداخته که بدون مبالغه می توان آن را یک ترفند سیاسی و تبلیغاتی برای شایعه پراکنی ، تشویش اذهان خصوصی و عمومی ، ایجاد بدبینی و اختلاف میان مسوولان کشور دانست.

استناد ایشان به شایعات را توجه کنید: سه سال پیش با دو واسطه نقل شد … نماینده ای از شورای اسلامی نقل کرده است …بین خواص شایع است… شخصی نقل کرده است …

در اینجا به بیان چند نکته می پردازم:

1- آقای منتجب نیا ، یک فرد روحانی است [که ای کاش امثال او روحانی نبودندو حرمت این لباس را به خاطر مقاصد سیاسی خود نمی شکستند] و  چنین وانمود ساخته اند که دغدغه و درد دین دارند.[که من باور نمی کنم] بنابراین به طور طبیعی و بدیهی انتظار می رود که رفتار ، گفتار و کردار ایشان بازتابی از جلوه های زیبا و پرجاذبه دین مبین اسلام باشد. [که متاسفانه نیست]از ایشان باید پرسید که کدامیک از احکام دین مبین اسلام ، اجازه می دهد با استناد به “گفته می شود .. نقل شده است .. شخصی نقل کرده است و…” ، به هتک حیثیت رئیس جمهور و منتخب یک ملت بپردازند ، به ایشان نسبت دروغ بدهند و او را بدعت گذار در دین بنمایانند؟ آیا حوزه های علمیه ، جامعه مدرسین ، روحانیون و شخصیت های دینی ، فرهنگی و سیاسی حق دارند در برابر این رفتار خلاف شرع ، قانون و اخلاق ، سکوت اختیار کنند ؟

2- ایشان اذعان کرده اند که چنین شایعاتی اعتقادات مردم و نسل جوان را تضعیف می کند و مورد استهزاء و تمسخر دستگاههای تبلیغاتی بیگانه و دشمنان اسلام و تشیع قرار می گیرد.

روشن است که شایعه در یک فرایند هدایت شده ، ساخته ، پرداخته و پراکنده می شود. خودتان بگویید که شما در کجای این فرایند به ایفای نقش پرداخته اید و چه سهمی را برای جناب عالی در بی اعتقاد کردن مردم و نسل جوان و بهانه دادن به دشمنان برای استهزاء و تمسخر باید در نظر گرفت ؟ حتما قبول دارید که دامن زدن به اینگونه شایعات، محصول طبیعی مطلب نگارش شده شما در روزنامه اعتماد ملی است.[ به علاوه شک نکنید رفتارهای امثال شما که در لباس روحانیت وظیفه مستقیمتان تبلیغ دین و ارزشهای اخلاقی است و گاهی آن را فراموش کرده اید در طول این سالها ضرباتی را  به دین و دیانت و قشر روحانیت وارد ساخته است.و ثانیا جنابعالی که اینقدر دلتان برای خدا و امام زمان می سوزد و ادعا می فرمائید در مقابل این شایعات احساسات امام زمان دوستی حضرتعالی تحریک شده است، چرا در مقابل اهانت های صریح و مکرر هم حزبی های اصلاح طلب خود علیه خدا، پیامبر(ص)، ائمه معصومین(ع)، حضرت امام خمینی(ره)، باورهای اسلامی و... که طی 8 سال دوره موسوم به اصلاحات جریان داشت سکوت فرمودید؟ این اهانت به اسلام و انقلاب و همه مقدسات که دیگر شایعه نبود بلکه علناً در روزنامه ها و رسانه های وابسته به حزب شما چاپ شده بود. این تناقض آشکار را چگونه حل می فرمائید؟! شاید آن روز به وظیفه شرعیتان که همان سکوت بود عمل می کردید و امروز به وظیفه دیگرتان که همان نشر اکاذیب و سست کردن باورهای مردم است می پردازید]

3- ایشان نوشته اند: “نتیجه این سخنان ، انتساب همه ضعف ها ، کاستی ها ، سوء مدیریت ها ، افزایش تورم و گرانی و… به حضرت ولی عصر (عج) می باشد و این بزرگترین ظلم و جفا و توهین به ساحت آن حضرت است”. خودتان شایعات بی اساس را می پردازید و به آن دامن می زنید و سپس نتیجه آن را به امام زمان (ع) نسبت می دهید و این نسبت دادن را هم ظلم و جفا و توهین به ساحت آن حضرت می دانید.[مطمئن باشید بزرگترین ظلم به امام زمان این است که بعضی در لباس یک روحانی در عصر مظلومیت  شیعه بجای دفاع از حضرت ولی عصر، بجای پاسخگویی به شبهات نسل جوان ، بجای ترویج ارزشهای امام زمانی  و بجای زنده نگهداشتن نام و یاد حضرت بخاطر مقاصد سیاسی  به هتک حرمت  مدافعین از حریم دین و اهلبیت بپردازند که در این راه حتی عالمان بزرگ دین هم گاهی هدف حمله بعضی عالم نماهای سیاسی قرار می گیرند ]

 4- رئیس جمهور محترم در باره امام زمان (ع) بحث روشنی را به صورت علنی و نه مخفیانه در جمع صدها تن از علما و روحانیون مشهد مطرح کردند که از صدا و سیما پخش شد و در مطبوعات نیز منعکس گردید . آیا بهتر نبود از شایعه پراکنی و توسل به اظهارات واسطه های مجهول و نقل قولهای نامعلوم ، اجتناب می کردید و مستقیما به سراغ سخنان ایشان در باره امام زمان (ع) می رفتید و اگر نقدی بر اظهارات منطقی و عالمانه رئیس جمهور داشتید ، به صورت مستدل مطرح می کردید و به جای بروز خشم سیاسی ، وجاهت علمی و فکری خود را به رخ دیگران می کشیدید؟ [هر چند که افرادی از قماش شما کاری به بحث عالمانه و مستدل ندارند و فحاشی و اهانت ودروغ بزرگترین ابزار کارآنها ست هنوز از عقده گشایی محتشمی به مطهری زمان – علامه مصباح-  زمان زیادی نگذشته است.]

5- نکات سخیف و بی منطق مطرح شده به نقل از منابع مجهول ، قابلیت تکذیب ندارد. اما در بند “ج” این مطلب ، تحریف آشکاری صورت گرفته است که نشان از میزان سطحی بودن و نگاه خصمانه نگارنده به رئیس جمهور دارد. بنده در دیدار دکتر احمدی نژاد با آیت الله جوادی آملی حضور داشتم و شهادت می دهم که ایشان در مورد هاله نور ، اینگونه سخن بر زبان نرانده است. آقای منتجب نیا که کسوتا باید خداترس تر از بنده باشند  خوب است به همان سی دی مورد ادعایشان مراجعه کنند و ببینند آیا مطلب همان است که ایشان آورده اند؟!  آقای عزیز! در برابر این نسبت دروغی که به رئیس جمهور داده اید ، چه پاسخی به پیشگاه خداوند خواهید برد؟

6- آقای منتجب نیا در بند “د” با استناد به “شایع بودن در میان خواص”  مدعی قرار دادن بشقاب و قاشق و چنگال برای امام زمان (ع) در سر سفره غذا شده و در بند “ه” نیز به نقل از یک شخص مجهول ادعا کرده است که یکی از نزدیکان؟! رئیس جمهور نماز جماعت را در پشت سجاده خالی و به امامت حضرت ولی عصر(عج)  اقامه کرده است. آقای منتجب نیا ! خودتان بگوئید که اگر کسی چنین مطالب موهنی را در باره دکتر احمدی نژاد که شخصیتی متدین و استاد فرهیخته دانشگاه هستند ، باور کرده باشد، آیا نباید به فهم ، عقل و درک او  از دین و سیاست و همچنین خلوص نیت و سلامت نفس کسانی که ذهن و فکر امثال او را دستکاری می کنند ، شک کرد؟ و از آنها پرسید که به کجا می روید و از جان این ملت چه می خواهید؟ [به یاد فرمایش امام حسین افتادم که فرمود اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید ای کاش حب ریاست چشم وگوشتان را کور و کر نکرده بود و ذره ای وجدان داشتید ]

7- همه آنچه آقای منتجب نیا به عنوان سؤال از رئیس جمهور مطرح کرده است، شایعات موهنی است که دشمنان بیرونی و برخی از مخالفان بی تقوای داخلی[که از پست ومقام جدا شده اند] ساخته و منتشر کرده اند. اینگونه شایعه پراکنی ها همواره نسبت به مسئولان خدمتگزار و موفق نظام مطرح بوده و خواهد بود. حالا باید از آقای منتجب نیا پرسید آیا یک مسئول عالی رتبه وظیفه دارد به همه این شایعات پاسخ دهد؟ و اگر چنین باشد آیا به هیچ کار دیگری می رسد؟ و آیا در میدان فریب دشمن نمی افتد؟ این چه انتظاری است؟ آیا سایر مسئولان همه وقت خود را صرف پاسخگویی به این شایعات کرده و می کنند؟ آیا شهید بهشتی  برای دفاع از خویش مصاحبه کرد ودر مصاحبه خود شایعات بی اساسی که بعضی به او نسبت می دادند پاسخ داد؟ خدا بهترین حاکم ودادگاه او بهترین جای بررسی این دروغگویی ها و فحاشی هاست.(الله خیر الحاکمین)

نکته آخر اینکه با وجود ی که روحانی باید مرزبان حریم دین و سنگربان دفاع از قرآن و اهلبیت باشد ــ که اکثر این قشر مظلوم این چنینندــ اما در صف این عده بعضی روحانی نماهای کم سواد بی تقوا و پر ادعائی نفوذ کرده اند که و وظیفه اصلی خود را به فراموشی سپرده اند و با لباس دین به جان دین و دین مداران افتاده اند و بزرگترین ضربه را به اعتقادات و باور های مردم خصوصا قشر جوان وارد ساخته قطعا مردم آگاه ایران حساب آنها را  از حساب روحانیت عزیز شیعه جدا کرده و اشتباهات آنها را به پای علمای مظلوم شیعه نخواهد گذاشت.


بچه‌ها بوی بهشت می‌آید.

در میان صدها خاطراتی که از دوستان نزدیکان و مرتبطان سید شهیدان امام و انقلاب، آیت الله مظلوم دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی در باره آن شهید عزیز نقل شده که بیشتر آنها حلاوت خاص خود را داشته و دارند، یک خاطره بیش از خاطرات دیگر که از زبان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی‌پور ـ از یاران نزدیک امام و از اعضای دفتر ایشان در نجف و پاریس که از محدود بازماندگان واقعه و فاجعه هفتم تیر بود ـ بسیار بهت‌آور و شنیدنی است.
مرحوم فردوسی پور که پس از این
رویداد، دچار کسالت‌های ممتدی شد و در سال گذشته به جوار محبوب خود شتافت، در مورد آن شب تعیین کننده برای انقلاب خاطره‌ای عجیب را تعریف کرد.
پیش از نقل روایت و خاطره مرحوم فردوسی پور، باید به این نکته اشاره کنم که دکتر سید علیرضا بهشتی، فرزند مرحوم بهشتی و خانم ملوک السادات، دختر ارجمند ایشان، هر دو از حالات غیر عادی و روحانیت و جذابیت پدرشان در روز آخر که با روزهای گذشته فرق اساسی داشت، تعریف کردند. دختر شهید بهشتی از قول مادرشان می‌گفت: پدرم در آن روز ابتدا غسل شهادت کرد و سپس لباس نو پوشید و از خانه بیرون رفت.
دختر شهید بهشتی تعریف می‌کرد همسر شهید مطهری، پیش از شهادت
که در یک جلسه سخنرانی پدرم حضور داشت، به اطرافیان خود و از جمله من و مادرم گفته بود نگاه کن ببین چقدر از صورت آقای بهشتی نور می‌بارد که دل من از جمله او یکباره لرزید و بعد گفت: خدا به داد ما برسد و ایشان را برای انقلاب نگه دارد.
مرحوم فردوسی پور درباره آخرین ساعات عمر مبارک شهید بهشتی می‌گفت
: اول مغرب نماز را به امامت شهید محمدحسین صادقی خواندیم. وقتی بیرون آمدیم، دیدم آقای بهشتی می خواهد وضو بگیرد. گفتم: آقا شما تازه می خواهید وضو بگیرید؟ جلسه امشب حساس است، زود تشریف بیاورید. فرمودند شما بروید من هم زود نماز را می خوانم و می‌آیم. فوری وضو گرفت و در صحن حزب نماز جماعت دیگری تشکیل شد که خوشبختانه عکس آن هم که آخرین عکس آقای بهشتی است، موجود است. در جلسه منتظر نشسته بودیم. من دم در نشسته بودم وقتی آقای بهشتی وارد شد، همه به احترام ایشان بلند شدند و شوخی با ایشان شروع شد. یکی می‌گفت: حاج آقا امشب خیلی نورانی شده‌اید. خیلی زیبا و خوشگل شده‌اید. ایشان هم خندید و گفت: «چشم شما زیبا می‌بیند،‌ من فرق نکرده‌ام.» ولی واقعا نورانی‌تر شده بود. جلو رفتند و نشستند. پس از اینکه تغییر دستور جلسه به رأی گذاشته شد و همه رأی دادند که درباره انتخاب رئیس جمهور پس از بنی صدر صحبت شود، بحث شد که حالا چه کسی در این باره صحبت کند که به آقای بهشتی رأی داده شد.
شهید استکی، نماینده شهر کرد، رئیس جلسه آن شب بود. پس از تلاوت قرآن،
‌آقای بهشتی پشت تریبون رفت و سخن خود را آغاز کرد و گفت: ما باید ببینیم رئیس جمهور آینده می‌تواند روحانی باشد یا نه؛ آیا نظر امام که فرمودند رئیس جمهور روحانی نباشد، همین است یا فرق کرده و اجازه می دهند.
بعد افزودند: اگر نظر
امام فرق کند که غیر روحانی رئیس جمهور بشود، آن فرد را این جلسه باید تعیین و معرفی کند و اگر فرمودند باید روحانی باشد، باز انتخاب آن توسط این جلسه است، ولی وظیفه ما تعیین چند نفر به عنوان یک هیأت است که خدمت امام بروند و نظر ایشان را بگیرند تا تکلیف ما روشن بشود. مطلب ایشان که به اینجا رسید، حدود ده دقیقه طول کشیده بود. این مدت را هم ساعت من که کامپیوتری بود و پس از انفجار روی 40/8 دقیقه شب ایستاده بود، نشان می‌داد که ده دقیقه قرآن بود و ده دقیقه هم صحبت ایشان طول کشید. برای همین، این ساعت برخلاف اظهار برخی، ساعت 20/8 بود که من در لحظات اولیه، زیر آوار به آن نگاه کردم و پس از آن هم دیگر از کار افتاد.
سخنرانی شهید
بهشتی که به اینجا رسید، چون ایشان عادت داشت وقتی صحبتش به جایی حساس از بحث می‌رسید و به اصطلاح معروف گرم می‌شد، مکثی می‌کرد و به شنوندگان دور تا دور جلسه نگاهی می‌کرد که چقدر با صحبت او همراه هستند و بعد بحث را ادامه می‌داد. در این میان، یک دفعه به جمعیت گفت: بچه‌ها بوی بهشت می‌آید. آیا شما هم این بو را استشمام می‌کنید؟ پس از این جمله بود که دیگر ما نفهمیدیم قضیه چه شد. این قدر انفجار شدید و سریع بود که هیچ کس از بازماندگان این فاجعه از لحظه انفجار چیزی به یاد ندارند، ولی این نکته را می دانم که خیلی چهره ایشان بشاش و نورانی شده بود. نکته مهم و باور نکردنی این بود که من در زیر آوار که هیچ امیدی به نجات نداشتم، احساس کردم و این را دیدم که نور بسیار شدیدی مثل نور چند پرژکتور قوی در اطراف تریبونی که آقای بهشتی در آنجا به شهادت رسید، در حال تابیدن است. از کسانی که مثل من زیر آوار بودند، پرسیدم این نور شدید چیست؟‌ من را مسخره می‌کردند که برقها قطع شده است؛ نور کجا بود، ولی واقعا برای لحظاتی این نور بود.
بعد شنیدم نمی‌دانم جز من چه
افراد دیگری شاهد وقوع این کرامت بزرگ بودند و معلوم شد در لحظه شهادت مرحوم آقای بهشتی ـ که از محدود کسانی بودند که امام به چشم رهبری و یکی از اعضای شورای رهبری پس از خود در دوران تبعید عراق به او می نگریست ـ اتفاق عجیبی رخ داده است و فرشتگان الهی که از عالم ملکوت برای استقبال ایشان به عالم آخرت از این نشئه خاکی آمده بودند، چنان فراوان و با عظمت بوده‌اند که نور وجودی آنها حتی به چشم ما هم عیان شده بود.
شنیدم شهید شمس‌الدین حسینی نائینی، نماینده مجلس به کسی که
در کنار او زیر آوار بود، می‌گفت: تو هم بوی گلاب را می‌شنوی؟ وقتی پاسخ منفی شنیده بود، به او گفته بود پس این علامت آن است که تو شهید نمی‌شوی، برای همین، به منزل ما برو و سلام من را برسان و بگو وصیت نامه من توی طاقچه است؛ آن را بخوانند و به آن عمل کنند (پایان نقل قول آقای فردوسی پور).
بعدها فرزند بزرگ دکتر شهیدبهشتی، دکتر سیدمحمدرضا بهشتی گفته بود: پس از شهادت
پدرم، به دلیل شدت علاقه‌ای که مرحوم علامه طباطبایی، صاحب تفسیر گران سنگ المیزان به شاگرد برجسته و خاص خود (پدرم) داشت، وقتی اطرافیان خواسته بودند به نحوی خبر شهادت را از ایشان مخفی کنند و یا به گونه‌ای دیگر جلوه دهند تا به ایشان صدمه روحی نخورد. مرحوم علامه به آنها گفته بود شما می خواهید چی را از من مخفی کنید؟ من الان دارم دکتر بهشتی را جلوی چشمانم می بینم که لحظه لحظه دارد در آسمان اوج می‌گیرد.
درود و رحمت بیکران الهی به روح ملکوتی شهید آیت الله بهشتی و
یاران بحق پیوسته او که با نثار جان خود پایه های نظام جمهوری اسلامی را مستحکمتر ساختند و با مظلومیت خویش از چهره نفاق منافقین پرده برداشتند و سند رسوایی آنان را با خون خود نگاشتند


احمدی نژاد از زبان محافظش

سردار جهانگیر دایی‌حامد از سال 84 به مدت دو سال مسئولیت تیم حفاظت رئیس جمهور را بر عهده داشت. از آنجایی که وی در مقاطع و لحظه‌های مختلف در کنار محمود احمدی نژاد بوده، از لحاظ تاریخی می‌تواند شاهد خوبی بر مشی و عملکرد شخصی و مدیریتی رئیس جمهور در طول دو سال اول ریاست جمهوری باشد.

آنچه می‌خوانید، مشروح گفت‌وگوی خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس با سردار دایی‌حامد است که در سالگرد سوم تیر (انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری) انجام شده است تا به عنوان شواهدی در تاریخ ملت ایران ثبت شود:

فارس: از سوم تیر سال 84 که آقای احمدی‌نژاد رئیس جمهور شد، مهمترین مسئله‌ای که تیم حفاظت ایشان با آن مواجه بودند، چه بوده است؟

- وضعیت کاری ما نسبت به دوران 20 سال قبل خیلی متفاوت بود. شخصیت‌ها و مسئولانی که در سالیان گذشته با آنها کار می‌کردیم، با ما در تعامل بودند و دیدگاه‌های حفاظتی را رعایت می‌کردند. • می‌دانید که حفاظت برای انجام کار خود چارچوب‌ها و قواعدی دارد که باید رعایت شود. دیدگاه مردمی آقای احمدی نژاد با این مسایل متفاوت بود و ما باید از متن مردم با مردم در تعامل صددرصد بودیم که هم‌اکنون هم این تلاشها در تیم حفاظت رئیس جمهور جریان دارد. ما هم در آن دوسال تمام سوابق کاری خود را گذاشتیم تا در آن شرایط که سخت ترین شرایط کاری ما بود، بهترین عملکرد را داشته باشیم. باید حفاظت را در دل مردم انجام می‌دادیم؛ جایی که از همه اقشار هستند و ممکن است افرادی در آنها نفوذ کرده باشند.

مثلا در استادیوم همه جور افراد برای تماشا می‌آیند ولی بعضی تماشاگرنماها می‌آیند و جمع را به هم می‌زنند. در دل مردم هم چنین افرادی هستند و آسیب‌های اینچنینی وجود دارد که باید در عین حال که کار قوی انجام می‌دادیم، روانشناسی هم می‌کردیم تا افرادی که تهدید محسوب می‌شدند، شناسایی شوند.

رئیس جمهور می‌گفت من می‌خواهم در دل مردم باشم و مرا از مردم جدا نکنید. دراینجا کار ما سخت‌ترین حالت را به خود می‌گرفت؛ هم می‌خواستیم حفاظت را انجام دهیم و هم ایشان از مردم جدا نشوند. شرایط سختی بود که با لطف خدا و همت بچه‌ها کار به پیش رفت. به دهها استان و شهر و روستا سفر کردیم که سخت ترین دوران کار ما در زمان ریاست جمهوری‌ها بود.

از آشیانه جمهوری اسلامی که پروازهای سران از آنجا انجام می‌شود، می‌گفتند که در 11 ماه، تعداد «سورتی» ماموریت‌های یگانی ما در دوران آقای احمدی نژاد بیشتر از 8 سال ریاست جمهوری آقای خاتمی و نیز 6 ماه آخر دولت آقای هاشمی بود. 6 ماه آخر دولت آقای هاشمی به لحاظ کارها و پروژه‌هایی که برای افتتاح می‌رفت، بسیار زیاد بود. پس حساب کنید که 11 ماه کار در این دولت با دو دوره 8 ساله مقایسه می‌شود. هر برنامه و پروژه‌ای که ما انجام می‌دهیم، خود یک عملیات است. در عملیات‌های جبهه و جنگ هم می‌دیدم که چقدر کار می‌برد. اما سخت‌ترین دوره مسوولیت نیروهای حفاظت رئیس جمهور در این دوره است. کار ما حدود 11 - 12 شب تمام می‌شد و تازه بعضی شبها به منزل آقای احمدی نژاد در میدان 72 (نارمک) می‌رفتیم که در آنجا انبوهی از جمعیت منتظرند که ایشان بیاید و به مشکلات آنها رسیدگی شود. آنجا هم دو سه ساعت می‌ایستادند و به تک تک این مراجعه کنندگان رسیدگی می‌کردند و نامه‌ها را می‌گرفتند؛ تازه حدود 2 شب کار تمام می‌شد و ایشان برای استراحت به منزل می‌رفتند و شاید یکی دو ساعت بیشتر استراحت نمی‌کردند و صبح زود ساعت 5 یا 6 هم بیرون می‌رفتیم. یعنی ما در 24 ساعت شاید بالغ بر 20- 21 ساعت کار می‌کردیم و 2- 3 ساعت استراحت می‌کردیم. تازه ما یکی دو ساعت استراحت می‌کردیم اما نیروهای دیگر تازه پستشان شروع می‌شود.

این نشان دهنده حجم کاری بالای آقای احمدی نژاد است. من چون تقریبا با همه آقایان کار کردم و در دوره آقای هاشمی هم بودم می‌توانم بگویم که پرکارترین روزها و سخت‌ترین کارهای نیروهای حفاظتی در دوره آقای احمدی نژاد بوده و هست. هر روز کار ایشان را می‌شود با یک هفته کار آقایان به لحاظ حجم کار مقایسه کرد.

ما مانده‌ایم که این همه توان را از کجا می‌آورد. خواب ندارد، غذا ندارد؛ بچه‌ها را از پا می‌اندازد. من خودم یکی از پرکارترین افراد مجموعه بودم ولی نسبت به ایشان مانده بودم که چه کنم. چون ایشان توان مضاعفی داشته و دارد که این چیزی جز عنایت خدا نیست. ما در استان‌ها و شهرهای مختلف، خوراک و غذای ایشان را می‌دیدیم، چون به هر حال کنترل مواد غذایی مقام مسئول همواره بر عهده نیروهای حفاظتی است. ایشان یک سوم یا یک چهارم غذایی که برایشان می‌آورند را می‌خوردند. گوشت و مرغ و این جور چیزها هم نمی‌خورد؛ به چند جهت، یکی به علت اینکه قشر مستضعف نمی‌توانند از این چیزها بخورند. آقای احمدی نژاد همیشه بحث‌های اخلاقی را خیلی رعایت کرده‌اند.مثلا اینکه حتما با وضو باشند. یک وقتی در فشار کار می‌دیدیم که ایشان از خستگی خوابش می‌برد. اما بلافاصله مقداری آب می‌خواست و حتی در هلی کوپتر وضو می‌گرفت.

یا وقتی که در سفر استانی به محل مراسم می‌ رسیم، جدا از اینکه سریع نماز را می‌خواندند، اگر میزبان بگوید ابتدا غذا صرف کنید و بعد به میان مردم بروید، این کار را نمی‌کرد و بلافاصله به میان مردم می‌رفت چون اعتقاد دارد مردمی که اینجا ایستاده‌اند ناهار نخورده‌اند و درست نیست ما غذا بخوریم. حتی وقتی سخنرانی هم تمام می‌شود، غذا نمی‌خورد و می‌گفت مردم هنوز به خانه نرسیده‌اند و در بالگرد غذا می‌خورد. پزشکان به ما اشاره می‌کردند که آقای احمدی نژاد باید بحث غذا و استراحت را رعایت کند چون فشار کار، ایشان را از پا می‌اندازد. ما سعی می‌کردیم به صورت غیر مستقیم این نکته را رعایت کنیم. در دوران ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد کار نیروهای حفاظت ایشان در شرایط سختی طی می‌شود.

ایشان به خاطر دید مردمی و برای خدمتگذاری سر از پا نمی‌شناسد؛ من با بسیاری از مسئولان کار کردم ولی به این شکل کسی را ذوب در کار و خدمت ندیدم. من همان نکته‌ای که آقای بهشتی اشاره می‌کردند و می‌گفتند ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت را در آقای احمدی‌نژاد دیدم. چیزی که در شعار و عمل شهید بهشتی دیدم، در آقای احمدی نژاد هم عملا دیدم که در خدمت سر از پا نمی‌شناسد.

آقای رئیس جمهور نسبت به دیدگاه‌های آرمانی حضرت امام (ره) خیلی پایبند هستند. تمام نکات ریزی که حضرت امام می‌گفتند ایشان عملیاتی می‌کنند و چیزی را از قلم نمی‌اندازد و سعی می‌کند تمام آن دیدگاه‌ها و نظرات مقام معظم رهبری را جامه عمل بپوشانند. به دلیل همین پایبندی، رهبری از ایشان حمایت ویژه‌‌ای کردند.

برخی احزاب و گروه‌های سیاسی وقتی این پرکاری را می‌بینند می‌خواهند آن را زیر سوال ببرند چون این پرکاری، آنها را زیر سوال می‌برد. بعضی‌ها دنبال این بودند که بگویند حکومت با دین قابل جمع نیست اما تجربه این دولت نشان می‌دهد این تجربه توسط فردی دین محور و ولایتمدار موفق است.

* فارس: از جزئیات سفرهای استانی برایمان بگویید که در حاشیه این سفرها چه اتفاقاتی رخ می‌داد؟

• دکتر احمدی‌نژاد در استفاده از بیت‌المال خیلی مقید هستند و به مجموعه دولت و وزرا هم در این زمینه سخت می‌گیرند. بعضی اوقات به خود ما هم در حیطه کاری سخت می‌گرفتند تا هزینه‌ای به بیت‌المال وارد نشود. ما هم مجبور بودیم که با حداقل امکانات امنیت را تامین کنیم. زمانی که ایشان برای یک سفر استانی وارد یک فرودگاه می‌شود بسیاری برای استقبال می‌ آیند. ایشان نظر داشت که این استقبال انجام نشود. در زمان برگشت از فرودگاه، کسانی که برای استقبال آمده بودند هر کس اتومبیلی آورده و طول ستون ما زیاد می‌شد. ایشان اتومبیل را نگه می‌داشت و اعتراض می‌کرد که چرا اینهمه ماشین آمده‌اند؛ و از ما می‌خواستند که طول ستون را کوتاه کنیم. حتی سعی بر این بود که از خودرو جمعی استفاده شود تا هیات همراه کمتر از وسایل متفرقه استفاده کنند و این کار توسط نیروهای حفاظتی، عملیاتی شد. یعنی دقت و صرفه جویی حتی در چنین موقعیتی هم در نظر گرفته می‌شود. در برخی سفرها از حسینیه‌ها و نمازخانه‌ها استفاده می‌کردیم.

فارس: وقتی وارد یک استان می‌شدید و آقای احمدی نژاد در ماشین مستقر می‌شدند، در اتومبیل چه فضایی حاکم بود. رئیس جمهور چه می‌‌گفت؟

• گاهی در حین حرکت می‌گفتند بایستید تا نامه مردم را بگیریم که ما می‌گفتیم ادامه حرکت بدهید، ما خودمان می‌گیریم. چون به هر حال بحث‌های امنیتی مطرح می‌شود. اما در اکثر اوقات می‌ایستند تا نامه را بگیرند و مشکل را رسیدگی می‌کنند؛ ما هم بلافاصله تمهیدات امنیتی را در نظر می‌گیریم. یک بار با اتومبیل در خیابان ولیعصر در حال حرکت بودیم که یک راننده تاکسی ما را دید و صدا زد: آقای احمدی‌نژاد! ؛ گفتند که بایستید ببینیم چه کار دارد. ما هم ایستادیم و دکتر پیاده شده و با راننده تاکسی و مسافران صحبت کرد، بعد ادامه مسیر دادیم. از این اتفاق‌ها زیاد می‌افتد. ایشان همواره سعی دارد که شرایط عادی جامعه را در نظر بگیرد. هنوز پژوی قدیمی را دارد که هر وقت خراب بشود، به تعمیرگاه می‌برند. ترددهایشان اوایل کار بیشتر بود البته ما سعی می‌کردیم با حفظ دیدگاه مردمی ایشان، کار خود را انجام دهیم اما به هر حال بحث‌های امنیتی را رعایت می‌کردیم چون معمولا در همین فضاهای عادی ضربه‌ها وارد می‌شود.

در حد مقدور از ترمینال عادی و پروازهای عادی استفاده می‌کردند.

آقای احمدی نژاد هنوز هم غذایش را از خانه می‌آورد. ما اگر حتی میوه‌ای می‌خریم، اگر از بودجه دولتی باشد، استفاده نمی‌کند. اگر بگوییم ما خریدیم، چون با هم حساب کتاب داریم قبول می‌کند. آنقدر رعایت می‌کند که یک لقمه شبهه‌ناک هم وارد زندگی‌اش نشود.

فارس: آیا شده در موقعیت و اتومبیلی غیر از آنچه که شما پیش‌بینی کرده بودید، استفاده کنند؟

• بله. اتفاق افتاده. البته حفاظت، همه ماشین‌هایی که رئیس جمهور استفاده می‌کند را چک می‌کند. ایشان یکبار در محلی که فکر کنم در کنار یک سد بود، در ماشین پلیس نشستند تا از آمپلی‌فایر استفاده کنند و با مردمی که در اطرف محل جمع شده بودند، صحبت کنند. در هرجا اگر افرادی بیایند، حتی اگر تعداد اندکی باشند، می‌ایستد و احوال پرسی می‌کند و با آنها صحبت می‌کند. در طول سفرهای استانی گاهی ما در طول مسیرهایی که زمینی می‌رفتیم، روستاهایی بود که مردم روستا تجمع می‌کردند. توقف می‌کرد و بالای ماشین می‌ایستاد و با مردم صحبت می‌کرد. اینها در مسایل حفاظتی خیلی نامتعارف است اما به جهت روحیه خاص ایشان شرایط ما هم سخت می‌شود. البته سعی ما هم این بوده که به صورت غیر مستقیم کارهایمان را انجام دهیم. خیلی‌ها فکر می‌کنند که فضایی عادی است و حفاظت ایشان رعایت نمی‌شود اما اینطور نیست بلکه نیروهای حفاظت به صورت غیر محسوس کار خودشان را انجام می‌دهند.

در سفر به اصفهان، دکتر اشاره کرده بودند که چرا مغازه‌های میدان نقش جهان بسته است؟ گفتند حفاظت گفته است. ما گفتیم که اصلا ما نگفتیم چون با توجه به دیدگاه‌های شما که می‌گویید جایی را تعطیل نکنید ما هم جایی را تعطیل نکردیم. ایشان گفتند بررسی کنید چون می‌گویند حفاظت گفته است. گفتیم چنین نیست ما کل میدان را در اختیار گرفتیم و کل میدان و مغازه‌ها را داده ایم چک کرده‌اند و مجموعه مغازه‌ها را هم قبل از ورود به میدان گیت (دستگاه چک) گذاشتیم حالا مغازه‌ها به دلیل فشار جمعیت و یا برای حضور در مراسم تعطیل کرده‌اند، ربطی به ما ندارد. ما حتی آقای فرماندار را آوردیم برای آقای دکتر توضیح دادند که چنین نبوده است. حجم کار ما زیاد شده بود اما مغازه‌ها را چک کرده بودیم که مردم هم دچار ضرر و زیان نشوند.

یکی از دیدگاه‌های آقای احمدی نژاد همین بحث مردمی بودن است که به سرعت در قبال تضییع حقوق مردم جبهه می‌گیرند و ناراحت می‌شوند که حق و حقوقی از مردم ضایع نشود.

فارس: در مسیر که مردم در مقابل و اطراف ماشین ازدحام می‌کردند، محافظ‌ها باید مسیر را باز کنند. اتفاقات خاصی دراین شرایط ایجاد نمی‌شد؟

• سخت‌ترین شرایط ما در بدو ورود به استانها بود که استقبال‌های مردمی در طول مسیر از طرفی خیلی با شکوه است. کار به‌اندازه‌ای سخت بود که وقتی بعد از عبور از استقبال مردمی وارد استادیوم می‌شدیم، اصطلاحا می‌گفتیم کمر کار شکسته شد چون سخت‌ترین شرایط ما مسیر فرودگاه تا استادیوم بود که جمعیت هم مشتاق هستند و همه می‌خواهند به نوعی با حرف یا نامه مشکلات خود را به گوش رییس جمهور برسانند. چون مردم آقای احمدی نژاد را یک رییس جمهور مردمی و حامی مستضعفان می‌دانند، می‌خواهند کارشان را از طریق ایشان دنبال کنند. اینها دست به دست هم می‌دهد و وضعیتی سخت را برای نیروهای حفاظت به لحاظ جمعیت ایجاد می‌کند که کنترل و نظم دهی خیلی دشوار می‌شود. در عین حال که ما نیروهایمان را در طول مسیر و کنار ماشین و محل‌های مورد نیاز داریم، مراقب هستیم که به وجهه مردمی رییس جمهور هم لطمه‌ای نخورد. در طول مسیر مردم می‌ِآیند و استقبال می‌کنند، نامه‌هایشان را می‌دهند و حتی مشکلاتشان را به رییس جمهور می‌گویند. ایشان هم گوش می‌کردند و به راننده می‌گفتند آرام‌تر برو تا ببینم مردم چه می‌گویند. این کار ما را بسیار سخت می‌کرد و دیواره‌ای از مردم در جلوی ماشین ایجاد می‌کرد. شاید بتوانم بگویم که یک استقبال مردمی از رییس جمهور، به‌اندازه 5 روز انرژی نیروهای حفاظت را می‌گیرد؛ اما رئیس جمهور حتما می‌خواهد با مردم صحبت کند و نامه هایشان را بگیرد. حتی گاهی می‌گفت فلان فرد که در مسیر استقبال دیدم را بیاورید تا در استادیوم ببینم. مثلا می‌گفت لباسش این رنگی است یا سن و سالش اینقدر است.

ما هم به ماشین بعدی می‌گفتیم که او را بیاورد که در آن شلوغی پیدا کردن یک فرد، کار سختی بود. وقتی به استادیوم می‌رسیدیم می‌گفت فلانی کجاست؟ ما هم مجبور بودیم هرجور شده آن فرد را پیدا کنیم و بیاوریم؛ از این دست مسایل بسیار اتفاق افتاده است و ما هم با رعایت تمهیدات امنیتی این کار را می‌کردیم. در این میان از اقشار مختلف، زن، مرد، دختر، پسر، پیر، جوان و جانباز داشته‌ایم.

فارس: رئیس جمهور در طول مسیر وقتی در بالگرد قرار می‌گرفتند چه کاری می‌کردند و چه حرف‌هایی می‌زدند؟

• در طول مسیر گاهی از خستگی خوابشان می‌برد اما معمولا نامه‌ها را می‌خواندند. گاهی از همان بالا که در حال پرواز بودیم، اشاره می‌کردند که چرا مسیرها را از دور بسته اید و مردم پیاده می‌آیند. در عین حال ما می‌گفتیم اگر فضای کنترلی را به جمعیت ندهیم اتفاقات ناگواری ممکن است رخ دهد. مثلا ممکن است یک ماشین منفجر شود و اگر در آن جمعیت چنین اتفاقی رخ دهد ما چه می‌توانیم انجام دهیم؟ یا اصلا اگر حوادث غیر مترقبه رخ دهد، چطور خروج جمعیت امکان پذیر است؟ به هر حال حفاظت ناچار است حاشیه امنی را به مراسم بدهد. در عین حال ایشان از بالا که نگاه می‌کرد می‌گفت راه را برای مردم باز کنید و بگذارید مردم بیایند.

در این میان همه فشارها بر روی تیم حفاظت است. هم در زمان نشستن پرواز و هم بلند شدن به ما ایراد می‌گرفتند. ایشان می‌خواهد حتی با کوچکترین چیز هم مردم اذیت نشوند. عشق به مردم در همه کارهای ایشان وجود دارد. وقتی به نیروهای محافظ می‌گویند راه‌ها را باز کنید ما مجبور می‌شدیم بگوییم که با رعایت نکات امنیتی راه را سریعتر باز کنند.

وقتی هلی‌کوپتر از زمین بلند می‌شود، در آنجا خاک بلند می‌شود. برای همین هم آقای احمدی نژاد به ما ایراد می‌گرفتند که سریع آب بپاشید تا مردم اذیت نشوند.

آقای رئیس جمهور در بالگرد تا جایی که می‌توانند نامه‌های مردم را می‌خوانند و رسیدگی می‌کنند و مقدمات را برای سخنرانی بعدی فراهم می‌کنند. در طول مسیر هم با توجه به اینکه استاندار و امام جمعه، همراه هستند، مشکلات آن شهرها را مطرح می‌کنند و دکتر بررسی می‌کند که مشکلات چیست و پروژه‌ها و موارد مهم را پیگیری می‌کنند و حتی گاهی از آنها بازخواست می‌کنند.

جالب است بدانید قبل از اینکه رئیس جمهور به یک استان برود، استاندارها از یکدیگر وضعیت را جویا می‌شوند. چون می‌دانند که دکتر با کسی شوخی ندارد و بسیار محکم و جدی مسایل را دنبال می‌کند. بد نبود تعدادی از پروژه‌های آقای غرقی در سیستم جمع آوری نامه‌ها و ارتباطات مردمی را ببینید. یک بار که با دکتر رفتیم آنجا، دیدم که چقدر زحمت می‌کشند و قوی عمل می‌کنند.

یکی از مسایلی که گاهی از آن احساس ناراحتی می‌کنم این است که چرا گاهی دستورات رئیس جمهور بر روی نامه‌های مردمی انجام نمی‌شود. بخشی برمی‌گردد به صحبت اولم که وقتی حکومت دینی به این خوبی جلو می‌آید، برخی می‌خواهند آن را زمین بزنند و عناد می‌کنند. نمی‌خواهم کسی را از دولت قبل زیر سوال ببرم اما حتی افرادی که رییس جمهور دستور مستقیم و موکد داده اما نامه بعد از چند وقت دور خورده و کاری در سطوح میانی انجام نشده است. ایشان راس را انتخاب کرده اما هنوز در بدنه و مدیران میانی تغییر و تحولی نشده و پیکره و کارمندان دولت با دولتها عوض نمی‌شوند و چون طیف افکار برخی بر اینها تاثیرگذار است باعث می‌شود که کار خیلی قوی پیش نرود.

به نظر من کارها با ترمز جلو می‌رود و به خاطر همین زمان می‌برد. اگر این روحیه‌ای که در راس است در بدنه هم بود می‌شود به جرات قسم خورد مشکلات جامعه ما خیلی زود حل می‌شد.

فارس: نوع واکنش رییس جمهور هنگام مواجهه با برخی کارشکنی‌ها، به چه صورت بود؟

• در چنین مواقعی رئیس جمهور سریع برافروخته می‌شد و واکنش نشان می‌داد، حتی محافظان مثلا میگفتند الان کسی دور و بر دکتر نرود. از لحاظ روحی به هم می‌ریزد، این جریانات خیلی دکتر احمدی نژاد را اذیت می‌کند. یکی از روزهایی که به میدان 72 در نارمک می‌رفتیم. روز تعطیلی بود و آقای دکتر به منزلشان رفته بودند. ما منزل قبلی زیاد می‌رود البته نه منظم بلکه متغیر. به خاطر اینکه دکتر آن فضا را از دست ندهد، می‌روند. یک خانم مسن از شاهرود از خانه سالمندان آمده بود. کسی را نداشت خودش را به آنجا رسانده بود و می‌گفت من می‌خواهم رییس جمهور را ببینم اسمشان «مادر جواهر» بود. گفتم چه کار دارید و کارتان چیست؟ می‌گفت می‌خواهم خود رئیس جمهور را ببینم و با ایشان صحبت کنم، گفتم نمی‌شود که هر کسی تک تک بخواهد رییس جمهور را ببیند. می‌دانید چقدر زمان می‌برد؟ ایشان باید کارهای کلان را رسیدگی کنند. به هر حال اصرار می‌کرد که می‌خواهد رییس جمهور را ببیند. گفتیم بایستید شاید قسمت شد و بیرون آمدند و شما را دیدند. چون آنجا که می‌رویم معمولا ساعتی را بیرون می‌آیند و به کارهای مردم رسیدگی می‌کنند. آمدند و گفتیم که آقای دکتر این خانم از شاهرود آمده شما راببیند. گفت: چه کار دارد؟ گفتم: نمی‌دانم می‌خواهد خودتان را ببیند. بالاخره جلو آمد و دکتر را دید. دکتر گفت: بفرمایید حاج خانم چه کار دارید؟ گفت: هیچی فقط می‌خواهم ببینمتان. گفت خوب حالا دیدید. گفت نه می‌خواهم جایی بنشینیم و با هم صحبت کنیم. دیدیم مشکل دو تا شد. خلاصه دو تا صندلی پیدا کردیم و توی کوچه نشستند و شروع کردند به صحبت کردن. مشکلات خانه سالمندان را مطرح کرد. دکتر سفارش کردند که به مشکلاتشان رسیدگی شود و برایشان بلیط برگشت بگیرند.

فارس: از کجا متوجه می‌شوند که دکتر به آن محل می‌رود با توجه به اینکه می‌گویید زمانش متغیر است؟

• مردم از صبح که از خانه بیرون می‌آیند، مراقب تغییر و تحولات کوچه هستند که ببینند خبری هست یا نه. چون محله است به گوش همدیگر هم می‌رسانند. اصلا چون آنجا محله دکتر احمدی نژاد است، کسانی که مسیرشان آن طرف است هم متوجه خانه دکتر هستند تا ببینند چه زمانی می‌آید یا می‌رود. به همین دلیل مطلع می‌شوند.

فارس: درباره دیدارهای سرزده دکتر بفرمایید. چه مواردی بوده که بدون برنامه قبلی آقای احمدی نژاد به جایی رفته باشد؟

• دیدار از دانشگاه امام صادق(ع) از دیدارهای سرزده بود. باران شدیدی می‌آمد و دکتر خیس شده بود. چتر گرفتیم که بیشتر خیس نشود اما چون دید بقیه خیس شدند، به لحاظ اخلاقی قبول نکرد که چتر بگیریم. حتی چفیه دادیم که خشک کنند، قبول نکرد.

به همراه رئیس جمهور، بعضی اوقات به صورت سرزده به دیدار خانواده شهدا می‌رویم و بازدیدهای اعلام نشده داریم. دیدارهای از قبل تعیین نشده مانند عیادت در بیمارستان و بازدید اقوام هم داریم. بازدید از وزارتخانه‌ها هم داشته ایم که اصلا خبری از آن منتشر نشده است.

ما در دید و بازدیدهای عید نوروز هم همراه ایشان رفتیم که به خانه‌ همسایه‌ها هم می‌روند. ما هم خیلی غیر محسوس تمهدیدات را در نظر می‌گرفتیم.

یکی ـ دو بار هم بازدید سرزده از کهریزک داشتیم. عموما هم جاهایی که وضعیت خاصی دارد و کمتر توجه به آنها می‌شود را آقای دکتر بیشتر توجه می‌کند و خود را موظف می‌داند سر بزند. بازدیدی از بیمارستان کودکان و بازدید از اردوهای ورزشی که قرار است به مسابقات اعزام شوند از این دست است.